اهانت
اهانت
در شهر قصه ما پسر بی ادبی زندگی می کرد که به هر کسی که سر راه او قرار می گرفت اهانت می کرد . او از افعال زشت در صحبت های خود استفاده می کرد. او به آقای قصاب، میوه فروش، پیک موتوری، صاحب رستوران و ... توهین کرد. یک روز که برای خرید گوشت به قصابی رفت آقای قصاب او را شناخت و به خاطر رفتار زشتش او را از مغازه بیرون کرد. مرد میوه فروش نیز او را شناخت و به او میوه ای نفروخت. پسر بی ادب که به رستوران رفت از کرده خود بسیار خجالت کشید
آدرس کوتاه :