اسراف
اسراف
پسر کوچکی با خوراکی های بسیار به پارک رفت او خوراکی ها را نصف و نیمه درون سطل زباله می انداخت. آقای شلنگی که از آنجا عبور می کرد نتوانست این مساله را تحمل کند و به پسر تذکر داد. او تعریف کرد که در جوانی بسیار ثروتمند بوده و مهمانی های بسیاری برگزار می کرده است . در این مهمانی ها غذا و میوه و شیرینی بسیاری اسراف می شد و به سطل زباله فرستاده می شد. بلاخره آقای شلنگی ورشکسته شد و به زندان افتاد. نتیجه این قصه این بود که پسر کوچک خوراکی های اضافه را به مغازه پس داد
آدرس کوتاه :