|
تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۱۲/۲۱ شناسه مطلب:230238545 بازدید:766 قطعات مورد نیاز: جام پلاستیکی یا شیشه ای، پر طاووس دو عدد، چسسب حرارتی، نگین یا سنگهای رنگی، مقداری پارچه گونی یا روبان و مقداری قیطان ابتدا پارچه گونی یا روبان دور جام ثابت می شود؛ برای این کار مقدار مورد نیاز پارچه رااندازه زده و به کمک چسب حرارتی دور جام که پایه ان جدا شده است ثابت می کنیم؛ حال دو قطعه قیطان به اندازه دور جام جدا نموده و روی قسمتهای بالا و پایین کار... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۶ شناسه مطلب:340781707 بازدید:227 مرد ثروتمندی در شهر زندگی می کرد که هر چیزی چشمش می دید بلافاصله می خرید اما زمانی که کسی از او درخواست کمک مالی می کرد خود را به گدایی می زد. او آنقدر وسایل مختلف در خانهاش جمع کرد که روز به روز حقیر تر و کوچکتر شد |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۴ شناسه مطلب:340780971 بازدید:235 در شهر مرد ترسویی بود که حتی از سایه خود نیز می ترسید. او از گربه ، پرندگان و مگس نیز می ترسید . یک روز او پسر بچه ای را دید که می ترسید از خیابان عبور کند . برای اینکه به او رد شدن از خیابان را یاد بدهد بی خبر و بدون ترس به وسط خیابان رفت و بلافاصله ماشینی او را زیر کرد . نتیجه می گیریم ترسیدن در بعضی از مواقع به نفع انسان است |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۲ شناسه مطلب:340780283 بازدید:178 وزنه برداری برای مسابقه به میدان می آید. او وزنه را بلند می کند اما داوران برای او چراغی روشن نمی کنند.وزنه را یک دستی بلند می کند اما باز چراغ روشن نمی گیرد. وزنه را با یک انگشت بلند می کند اما باز داوران رای نمی دهند. وزنه بردار حتی با فوت وزنه را بلند می کند اما چون داوری عادلانه نیست باز هم به او چراغ روشن نمی دهند.وزنه برار هم عصبانی می شود و وزنه را روی داوران می اندازد |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲۰ شناسه مطلب:340779820 بازدید:194 مردخلافکار به همراه دوست جوانش بر روی پشت بام در حال شستن لباس بودند وقتی لباس ها شسته شدند پسر جوان با مرد خلافکار تصمیم شومی گرفتند و آب رابر سر آقای راننده که در خیابان درحال قدم زدن بود ریختند. آقای راننده بسیار عصبانی شد و شروع به فریاد کرد. اما مرد خلافکار و پسر شرور از کرده خود ناراحت نشدند و شروع به خندیدن کردند. یک روز این دو نفر به مهمانی دعوت شدند لباس های تمیز و شیک پوشیدندو در خیابان مشغول قدم زدن شدند اقای راننده که با سرعت در حال... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱۸ شناسه مطلب:340779473 بازدید:269 مرد خلافکاری در آزمایشگاه شیشه تولید می کرد. او آمفتامین ، موش، اشغال گوش را با هم مخلوط می کرد و شیشه تولید می کرد. سپس این شیشه را به جوانان بیکار می فروخت. یکی از جوانان با مصرف کردن این شیشه دچار این توهم شد که آقای شلنگی مرغ بریان و خوشمزه ایست پس با چاقو وچنگال به جان شلنگی افتاد. جوان دیگر با مصرف شیشه از یک آپارتمان خودش را به پایین انداخت چون احساس می کرد هواپیماست اما در وسط راه هواپیما سقوط کرد . جوان سوم دچار این توهم شد که یک الاغ... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱۶ شناسه مطلب:340779250 بازدید:258 مردم جوانی که به بدنسازی علاقه شدید داشت با دیدن عکسی در روزنانه تصمیم به بدنسازی گرفت او روش های مختلف را امتحان کرد. ابتدا شروع به ورزش کرد اما زود خسته شد. سپس به سراغ تغذیه رفت اما به اشتباه غذاهای چرب و فست فود ها را در برنامه خود گنجاند. تااینکه یک تصمیم بدتر گرفت و به سراغ داروهای غیر مجاز رفت. اما این داروها عوارض جبران ناپذیری داشت و مرد جوان در بیمارستان بستری شد |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱۴ شناسه مطلب:340779135 بازدید:270 آقای رئیس پسر خود را برای یک پست دولتی منصوب کرد .پسر جوان فیش حقوقی خود را به دست گرفت و صفر های زیادی جلوی آن گذاشت . خبر بلافاصله در روزنامه ها درج کرد و مردم اعتراض کردند. آقای رئیس برای اینکه مردم را آرام کند فیش حقوقی را پاره کرد و اعلام کرد که غلط املایی رخ داده است. پسر جوان که از پدر سیلی خورده بود شروع به گریه کرد اما آقای رئیس به او قول چاه نفتی و واردات ماشین را داد و قضیه در سکوت حل و فصل شد |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱۲ شناسه مطلب:340778856 بازدید:265 سه پسر جوان در پارک مشغول بازی و شیطنت هستند. مرد خلافکاری که مشغول کشیدن قلیان است آنها را دعوت به کشیدن قلیان می کند یکی از پسر ها با مرد خلافکار همراهی می کند. دو پسر جوان دیگر روز به روز شاداب تر و سرزنده تر می شوند اما پسر خلافکار و رفیقش به مرور سیگاری و معتاد می شوند |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱۰ شناسه مطلب:340778696 بازدید:233 پسر خانواده که تنهاست به دنبال انتخاب دوست برای پر کردن اوقات فراغت خود می باشد.پدرش که متوجه موضوع می شود از او می خواهد دوستش را به خانه دعوت کند. شب زنگ خانه به صدا در می آید و آقای قصاب به خانه آنها می آید اما او دوست مناسبی برای پسرش نیست. او گربه ، مرد ژولیده، مرد خلافکار، آقای راننده و آقای رئیس را به عنوان دوست انتخاب کرد اما مجبور شد باز دنبال دوست تازه ای بگردد سرانجام او توانست با پسر بچه ای هم سن و سال خود دوست شود |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۸ شناسه مطلب:340778523 بازدید:260 در شهر قصه ما پسر بی ادبی زندگی می کرد که به هر کسی که سر راه او قرار می گرفت اهانت می کرد . او از افعال زشت در صحبت های خود استفاده می کرد. او به آقای قصاب، میوه فروش، پیک موتوری، صاحب رستوران و ... توهین کرد. یک روز که برای خرید گوشت به قصابی رفت آقای قصاب او را شناخت و به خاطر رفتار زشتش او را از مغازه بیرون کرد. مرد میوه فروش نیز او را شناخت و به او میوه ای نفروخت. پسر بی ادب که به رستوران رفت از کرده خود بسیار خجالت کشید |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۶ شناسه مطلب:340778178 بازدید:226 در شهر های بزرگ که افراد زیادی در کنار هم زندگی می کنند برای حفظ محیط زیست باید نظافت را رعایت کرد .پسر کوچکی در پارک مشغول خوردن خوراکی است او پاکت خوراکی هایش را روی زمین می اندازد پیرمردی که از آن حوالی عبور می کند بدون هیچ صحبتی زباله را در سطل می اندازد.مرد نیکوکار صندلی خود در اتوبوس را در اختیار پیرمردی که ایستاده است قرار می دهد . او با وجود کمردرد شدید به آقای راننده در هل دادن ماشین کمک می کند. او با این روش نیکی به دیگران را به پسر... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۵ شناسه مطلب:340777874 بازدید:289 دختر و پسر جوانی بعد از ازدواج برای گرفتن وام به بانک مراجعه می کننداما موانع زیادی جلوی پای آنها قرار داده می شود از ضامن گرفته تا پرداخت سفته به اندازه ده برابر مبلغ وام . اما پسر جوان خسته نمی شود . در همین حین یکی از افراد سرشناس به بانک مراجعه می کند و مبلغ هنگفتی بدون ضامن و پرداخت سفته وام قرض الحسنه می گیرد .درانتها به پسر ودختر جوان گفته می شود که در نوبت قرار می گیرند چون پول موجود نمی باشد پسر جوان هم عصبانی می شود و قید دریافت وام... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۴ شناسه مطلب:340777703 بازدید:238 در یک اتاق تاریک پسری را شکنجه می کنند و از او درخواست پول دارند اما او هیچ پولی ندارد و به جای آن کلیه اش را بر می دارند.به راستی او کیست؟ غذای سلف را نمی شود خورد کباب آن قابل جویدن نیست حتی با اره اما پسر جوان آن را می خورد به راستی او کیست؟ شب زمان استراحت در یک فضای آرام و ساکت است اما در یک اتاق کوچک چندین نفر خوابیده اند و پسر جوان به سختی نفس می کشد به راستی او کیست؟ بعد از گذشت این همه سختی دوباره به اتاق شکنجه باز می گردیم بعد از... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۳ شناسه مطلب:340777471 بازدید:161 کارخانه یخچال سازی در شهر افتتاح می شود و همه قول می دهند در در راستای اشتغال زایی و حمایت از تولید داخلی از صاحب کارخانه حمایت کنند. هنوز چیزی از زاه اندازی کارخانه نگذشته که موعد پرداخت قسط های وام بانکی ، مالیات و قبض برق و...فرا می رسد. کارخانه در سرازیری ورشکستگی قرار می گیرد پس صاحب آن شروع به بازاریابی میکنند اما خریداران جنس خارجی را به تولید داخل ترجیح می دهند. و اینگونه می شود که کارخانه دار ما ورشکست می شود |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۲ شناسه مطلب:340777373 بازدید:240 پسر کوچکی با خوراکی های بسیار به پارک رفت او خوراکی ها را نصف و نیمه درون سطل زباله می انداخت. آقای شلنگی که از آنجا عبور می کرد نتوانست این مساله را تحمل کند و به پسر تذکر داد. او تعریف کرد که در جوانی بسیار ثروتمند بوده و مهمانی های بسیاری برگزار می کرده است . در این مهمانی ها غذا و میوه و شیرینی بسیاری اسراف می شد و به سطل زباله فرستاده می شد. بلاخره آقای شلنگی ورشکسته شد و به زندان افتاد. نتیجه این قصه این بود که پسر کوچک خوراکی های اضافه را... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۲/۱ شناسه مطلب:340777061 بازدید:250 ابراهیم سلیمی یکی از ساکنین شهر کیان از توابع استان چهارمحال و بختیاری است . او در کنار نواختن دف اشعار قدیمی و ترانه های بابا طاهر را زمزمه می کند |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۳۰ شناسه مطلب:340771905 بازدید:313 در یک شب پر ستاره درحالی که همه مردم شهر در خواب بودند سرقتی اتفاق می افتد. صبح روز بعد وقتی آقای رئیس از خواب بیدار می شود برای مسواک زدن خودش را در آینه می بیند اما دندان های طلایی او بی رنگ می شوند او ابتدا فکر می کند خواب دیده و سیلی محکمی به خودش می زند اما بی رنگ شدن دندان ها حقیقت داشت . کم کم خانه و وسایل آقای رئیس بی رنگ می شوند. طولی نمی کشد که تمام شهر بی رنگ می شود و مردم دچار افسردگی و کسالت می شوند. یک روز مرد ژولیده پسر بچه ای را... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۳۰ شناسه مطلب:340772091 بازدید:259 قصاب محل که هیچ مشتری نداشت در حال مگس پرانی بود که چشمش به پیره زنی افتاد که به سختی خریدهای خود را به خانه می برد اوبلافاصله به کمک او رفت و وسایلش را به خانه رساند وقتی به قصابی باز گشت دید مقداری از گوشت های مغازه اش را نیست اما متوجه می شود که مشتری به مغازه اش امده است. روز بعد او دوباره بی کار نشسته بود و گریه می کرد که دوباره پیرزن را مشاهده کرد . او متوجه شد با کمک به دیگران کسب و کارش دارای برکت می شود پس کمک و یاری رسانی به دیگران را... |
تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۱/۲۹ شناسه مطلب:340553109 بازدید:375 در یک روز زیبای آفتابی پسر جوان در حال تماشای ماهواره یک مدل موی جدید می بیند و بلافاصله دست به کار می شود تا مدل موی خود را تغییر دهد . او با کوتاهی نمی تواند مدل موی خود را تغییر دهد پس به خود برق وصل می کند و مدل ماهواره ای را درست می کند. او با افتخار شروع به قدم زدن در خیابان می کند اما این مدل مو برای او مشکلات بسیاری ایجاد می کند . او به راحتی نمی تواند سوار ماشین شودو بچه ها او را دست می اندازند.پسر جوان ناچار می شود از شر موهای بلندش... |